اکسین نیوز – سمیه همت پور: ملائکه گفتند: خداوندا آیا کسی را خلق می کنی که در زمین خون بریزد و فساد کند؟ پروردگار فرمود: من می دانم آن چه را که شما نمی دانید. میعادگاه آدم تا خاتم، از هُرم سوزان خورشید تفتیده بود و زمین، آبستن زلزله ای مهیب … کاروان به مذبح عشق می رفت و آیتِ صولت، ایستاده بر بلندای قله غیرت؛ عَلَم عشق بر دوش؛ صاعقه نگاه را بر جان آسمان زد … جُغد تردید را یارای آن نبود که بر اوجِ ایمانش بال بساید؛ دلی که آوندهایش از آغازِ حیات مشحون از محبت خونِ خدا شده کجا … امان نامه کجا؟ تیرهای خراشیده خشم بر جگرش فرودآمد؛ صحرا نَفس نَفس می زد و ناله العطش به موج اشک های ابوالکلفات گره می خورد؛ «یا عباس شوف الحرم تعبانه … یا عباس شوف الاطفال عطشانه …»شلعه شور و شیدایی در وجودش برافروخته شد؛ مشک را بر دوش نهاد و با هیبتی که پشت فلک را خم می کرد به دل نخلستان زد و رفت تا بی نهایت سخاوت، تا بی کرانِ ادب … ماهِ شب دیجور تابیدن گرفت.
لاهوت و ناسوت به هم پیوند خورد و «اَعلمُ مالا تَعلمون» خدا به تجلی رسید. آن گاه که یَم فتوت، به شریعه فرات رسید، گلوی عطشناک مَشک را سیراب کرد و خود تشنه لب از رود روان، بیرون آمد؛ قدمِ شوق به طریق العشق گذاشت و به وسم وفا چکه چکه شد تا بحر لایزال ولایت بر زمین جاری بماند.
زمین هزار باره به دور خود چرخید؛ روحِ نابِ عشق در کالبد بی رمق آفاق دمید و در الواح ابدیت ماندگار شد؛ آسمان و زمین، عرش و فرش، خاک و افلاک، ملک و ملکوت … بر وفاداری و دلاورمردی عباس علیه السلام شهادت دادند و هیچ کس هیچ وقت نتوانست شمع حماسه او را در واقعه دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری کربلا خاموش کند؛ هر ساعت و روز و ماه و سال و قرن، پرتوی از انوار رشادت عبدصالح خدا گردید.
زمین هزار باره به دور خود چرخید و چه خون ها که از عاشقان ثارالله بر دریای حقیقت شگرف عاشورا پیوست تا ما امروز این جا در کربلای ایران -خوزستان- وارث این نهضت مقدس باشیم؛ نهضتی که در قرن بیست و یک نه تنها کهنه و بی اثر نشده، بلکه در پهنه گیتی هویتی بسیط تر و عظیم تر از همیشه پیدا کرده است.
این جا خوزستان است؛ سرزمین نخل و آفتاب … آدمهای اینجا حرف که میزنند روضه است، روایت دلدادگی است. کافی است لب به سخن بگشایند آن وقت است که می شود ساعت ها با نوحه کلام شان گریست.
تلالو زلال مهر خوزستانی ها به اصحاب عاشورا را می توان در یوم العباس دید! راه پیمایی یوم العباس سیری است که آغاز سلوک و صیرورت است؛ حماسه پویایی که فریاد یا عباس علیه السلام را در معبر اعصار بشریت طنین انداز می کند و اوجِ آن با هروله سینه زنان علمدارِ کربلا به منصه ظهور می رسد.
اینجا منطقه عین دو است؛ محله ای در نزدیکی اهواز جایی که سال هاست سایه مشقت و محرومیت بر سر مردمش سنگینی می کند اما محال است در فراز و فرود زندگی ذکر یاحسین از لب و رایت العباس علیه السلام از بام خانه شان بیفتد. هوا گرگ و میش است و سوزان! آسمان تب دار است و آتش مثل باران بر صفوف تشنه عزاداران می بارد.
طلوع نشده اما در خیابان اصلی منطقه جای سوزن انداختن نیست، فرقی ندارد پیرمردی قدخمیده باشی یا جوانی ورزیده اندام. طفلی نوپا یا پیرزنی که سوی چشمهایش از دست رفته این جا همه با دلی آکنده از شور و شیدایی و مست از صهبای کربلا؛ پای کار حسین علیه السلام ایستاده اند و دلی که در آتش عشق سوخته باشد چه می داند حرارت ۶۰ درجه هوا یعنی چه؟
هرچه زمان جلوتر می رود و آفتاب از سرو کول زمین بالاتر می رود جمعیت بیشتر و بیشتر می شود. قدمها کوتاه است و دلها داغدیده و چشمها گریان. مردان عزادار از انتهای عین دو از حسینیه ام البنین سلام الله علیها و حسینیه قمر بنی هاشم علیه السلام به سمت خیابان اصلی یزله می کنند و در حالی که از شرم در اشک خود پنهان شدهاند از سویدای دل فریاد می زنند: « یاعباس علیه السلام اشرب مای اعیونی» یعنی ای عباس علیه السلام از آبِ چشم های من بنوش … جمعیت به حسینیه فاطمه زهرا سلام الله علیها می رسد و با ناله ای جان سوز از زبان ام المصائب حضرت زینب سلام الله علیها دست بر سینه می کوبند؛ «یا عباس وین الوعد ویای، مو انت اتگول الظعن بحمای، موهاذ الوعد چان، جبتونه من الاوطان، ما تگعد تشوف شصار بیه» برادرم، عباس وعدهای که به من دادی چه شد؟ مگر نگفتی کاروان در حمایت من هستند؟ قرار ما این نبود. ما را از وطنمان به اینجا آوردید. بیدار نمیشوی ببینی به چه حال و روزی افتادهام؟ به اینجا که می رسد سینه زنی اوج می گیرد و زن ها که در دو طرف خیابان، ایستادهاند بر سر و صورت می کوبند.
امروز هفتم محرم است؛ روزی که خوزستانی ها به آن یوم العباس می گویند. عرب های خوزستان حضرت عباس علیه السلام را کفیل صدا می کنند کفیل یعنی کسی که کفالت می کند؛ همیشه کنارت هست و کارهایت را راست و ریست می کند. کفیل کسی است که وقتی همه درها بسته می شود وقتی همه جا تاریک است وقتی تنهای تنها شدی و هیچ امیدی برای ادامه مسیر نداری؛ دستت را می گیرد و با نور وجودش رگ و پی ات را حیات دوباره می بخشد.
مردها ته جانشان را ریخته اند در گلوهای خشکیده و میخوانند: «ما عدهم حمیه القوم ظلام، لاغیره عرب، لا مذهب اسلام، محتاره بیتامای، محد من هلی اویای، ما تگعد تشوف شصار بیه، یا عباس وین الوعد ویای» این قوم حمیت ندارند، ظالمند. نه غیرت عرب را دارند و نه از اسلام بویی بردهاند، با این یتیمها متحیر ماندهام.
کسی از خانواده با من نیست. بلند شو ببین به چه روزی افتادهام. ای عباس، قرار تو با من چه شد؟ شوری عجیب در دسته عزاداران جان می گیرد و تابوت نمادین حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام وارد جمعیت می شود. همه تلاش می کنند خود را به تابوت برساند و از آن تبرک کنند. مردم نذرهایشان را داخل تابوت می اندازند و نوزادانی که لباس های سبز و سفید بر تن دارند را از زیر تابوت رد می کنند. مردم عین دو معتقدند با این کار بچه ها تا آخر عمر خادم آقا اباالفضل العباس علیه السلام می شوند.
بین حالِ منقلبِ سوگواران، خنده نمکین پسربچه هایی که با آبپاش های کوچکشان روی سر عزاداران آب و گلاب می پاشد، دیدنی است! این جا بچه ها در خدمت گزاری به عزاداران حسینی باهم مسابقه گذاشته اند؛ زن ها هم! اصلا زن ها ستون خیمه این عزا هستند؛ با عباهای گل مالیده شده و ثوب هایی که برای عزای اصحاب عاشورا به تن کرده اند.
بساط دیگ های بزرگ طبخ غذا در تمام خانه ها به پاست؛ هرکس هرچه داشته را پیشکش آورده حتا کسانی که وضع مالی خوبی ندارند تمام پس انداز سال شان را برای اطعام عزاداران حسینی در این روز خرج می کنند؛ معامله ای که از هر دو سر بُرد است!در یوم العباس تنها یک پرچم بیرون می آید و همه عشیره ها، هیئت ها، مساجد و حسینیه ها زیر همان پرچم سینه می زنند و آن پرچم یا عباس علیه السلام است! جمعیت به حسینیه ابوالفضل العباس علیه السلام می رسد و وقتی تابوت نمادین از حرکت می ایستد مردم نذرهایشان را قربانی می کنند و جمعیت عزادار راهی را که آمده باز میگردد و همچنان زیر آفتاب داغ پیش از ظهر در عزای علمدار کربلا سینه زنی می کند؛ تا بعد از ظهر که مراسم نعش العباس برگزار شود.
حوالی نماز ظهر است در حالی که نفس سوزان و تازیانه های بی امان خورشید بر تن مان می زد و عرقِ پیشانی از دو طرف شقیقههایمان می خزد به دعوت یکی از اهالی وارد خانه شدیم.
خانه ای ساده و بی تکلف با حیاطی کوچک و مختصر که در آن چند مشک آب سرد برای پذیرایی از عزاداران قرار داشت.
صاحب خانه کاسه های استیل را از همان مشک ها پُر از آب می کرد و با اشتیاق مهمان ها را به داخل خانه فرامی خواند. همین که وارد خانه شدیم؛ صدای شیون و زاری زن ها به گوش رسید. در گوشه اتاق زن های سیاه پوش در حالی که عصابه به سر کرده بودند دور تابوتی که روی آن با پارچه سبز پوشانده شده بود جمع شده بودند. گمان کردیم پیکر تازه درگذشته ای است؛ عزیزی از خانواده که شاید به دلیل تقارن با مراسم یوم العباس خاک سپاری اش را به تاخیر انداخته اند؛ اما دیری نپایید که متوجه شدیم این تابوت به تشبیه پیکر حضرت عباس ساخته شده و این مویه و گریه برای ابوالکلفات حضرت عباس علیه السلام است. نعش العباس مراسم تشییع نمادین پیکر ابوالفضل العباس علیه السلام است که بعد از ظهر هفتمین روز از ماه محرم انجام می شود؛ طبق سنتی قدیمی اهالی عین دو تابوت را از مسجد محل خارج می کنند و به مثابه یک تشییع واقعی آن را در منطقه می چرخانند.
آنهایی که حاجت سال پیش خود را گرفته اند نذر خود را ادا میکنند و آنانی که حاجت و دعایی دارند در کنار این تابوت به مقام حضرت عباس علیه السلام متوسل می شوند.
این سوگواری تا اذان مغرب ادامه دارد و بعد از آن تابوت دوباره به مسجد باز می گردد و در مکان مشخصی که برای آن تعبیه شده نگه داری می شود.
اینجا عین دو اهواز است؛ سرزمین مُحبان سقای آب و ادب … دل های مردم این جا آسمان است و آسمان کاسه نیازی است در برابر عظمت حماسه عاشورا این جا دیار عاشقان شهادت است؛ دیار عاشقان حسین و چه حق گفت آن مجاهد نستوه که ما ملت شهادتیم ما ملت امام حسین هستیم …